شاهد

شاهدان گر دلبری زين سان کنند      زاهدان را رخنه در ايمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد     گلرخانش ديده نرگسدان کنند
ای جوان سروقد گويی ببر       پيش از آن کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سر خود حکم نيست       هر چه فرمان تو باشد آن کنند
پيش چشمم کمتر است از قطره‌ای     اين حکايت‌ها که از طوفان کنند
يار ما چون گيرد آغاز سماع     قدسيان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد      در کجا اين ظلم بر انسان کنند
خوش برآ با غصه‌ی دل که اهل راز        عيش خوش در بوته هجران کنند
سر مکش حافظ ز آه نيم شب     تا چو صبحت آينه رخشان کنند

تا حالا فکر می کردم آدم باید همیشه خوب باشه و بیشتر از خودش به فکر بقیه باشه ولی الان میبینم که کاملا اشتباه می کردم. امیدوارم بتونم از این به بعد بیشتر از هرکس و هر چیز دیگه به فکر خودم باشم و اولویت اول خودم باشم همیشه. باید سر به هوا و بی قید و بند بود. دلم می خواد مست باشم مست مست، بدون یه ذره عقل .
صدای قشنگ هلن توی گوشمه، دلم می خواد برقصم با یه لباس سفید بلند. دلم می خواد تو بغل یکی بخوابم بی خیال از همه چی!

خیلی حس عجیبی دارم. حس میکنم به بزرگترین کشف و درک زندگی رسیدم!!

برای همین دلم خواست یه وبلاگ واسه خودم داشته باشم تا توش بنویسم واسه دل خودم

این نوشته در Uncategorized ارسال شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

بیان دیدگاه